در دنیایی زندگی میکنیم که هر روز بیشتر از قبل به یادگیری موارد جدید نیاز داریم. این موضوع را میتوان در نوشتهها و منابع مختلفی دید و امروز قصد دارم با هم بررسی کنیم که چرا یادگیری ارزش اقتصادی دارد.
شاید تا ۱۵ سال گذشته از فردی که در آستانه انتخاب رشته است، سوال میکردیم دوست داری چه شغلی را داشته باشی، نام شغلی را به زبان میآورد. این شغل احتمالا مسیر مشخصی نیز داشت. بهعبارتی فرد میدانست که مسیر بهدستآوردن شغل مورد علاقهاش از کجا میگذرد.
حقیقتا شاید این تصویر که من ۱۰ آینده قرار است فارغالتحصیل شوم و در رشته مورد نظرم شغلی را پیدا کنم، خیلی دور از دسترس نبود. البته باید انسانی بهشدت خوشبینی هم باشیم؛ اما امروزه این نوع تفکر و برنامهریزی برای عموم افراد دیگر جواب نمیدهد.
پس مشکل کجاست؟
مشکل دقیقا خود این نوع تفکر است. شاید گذشته ما تلاش میکردیم در یک حوزه متخصص شویم؛ اما امروزه واژهای بهنام متخصص شدن در یک حوزه دیگر معنایی ندارد.
دنیای امروز نیاز به متخصصانی دارد که تخصصشان ترکیب کردن علوم مختلف با یکدیگر است.این موضوع را رابرت گرین در کتاب مهارتهای استادی خودش مطرح کرده است. او اعتقاد دارد که آینده متعلق به افرادی است که مهارتهای زیادی را آموختهاند و با شیوههای خلاقانهای آنها را ترکیب کردهاند.
تا اینجا با هم بررسی کردیم که به نوع جدید از تفکر نیاز داریم که در آن باید متخصص شدن در یک حوزه را فراموش کنیم و به جای آن به سمت یادگیری مهارتهای جدید برویم. در واقع امروزه یادگیری ارزش اقتصادی دارد.
در ادامه قصد دارم به سراغ موضوع مهمی بروم.
رقابت بر سر یادگیری مهارت
ابتدا باید از خودمان سوال کنیم که من چه مهارتی را میخواهم کسب کنم و این مهارت را در چه زمای کسب خواهم کرد؟ پاسخ به این پرسش از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
یادگیری زمانی ارزش خودش را نشان میدهد که در کمترین زمان ما را به مهارت برساند. مثلا اگر دیگران در مدت ۶ ماه تایپ یاد میگیرند، من نوعی بتوانم در مدت کوتاهتری تبدیل به تایپیست شوم.
بهصورت کلی یادگیری مهارت با کیفیت بالا و در کمترین زمان است که ارزش اقتصادی برای هر فردی ایجاد خواهد کرد.
فراموش نکنید که رعایت نکات بالا بسیار حائز اهمیت است. قسمت بد ماجرا اینجاست که ما برای رسیدن به سطح بالایی از یادگیری موانع زیادی بر سر راه داریم که در ادامه بخشی از آنها را لیست خواهم کرد.
- داشتن ترس از مسیر یادگیری
- نداشتن تمرکز کافی برای یادگیری عمیق
- نداشتن تمرین مداوم و تنها بسنده کردن به دانش تئوری
- نبود دلیل شفاف و واضح که من چرا باید این مهارت را الان یاد بگیرم
- نداشتن تصویری از اندازه یادگیری که من قرار است چه میزان از این دانش را فرا بگیرم
آن چیزی که تا به امروز توانسته است به من بیشتر کمک کند، زمانهایی است که با خودم صادق هستم و این صداقت موجب ایجاد شفافیت در من شده است. بهعنوان نکته پایانی دوست دارم جمله زیر را با دقت بیشتری مطالعه فرمایید.
افراد فوقالعاده درونشان ساده و شفاف است.
جیمز هیلمن
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.