وقتی بحث یادگیری مطرح میشود، از سهم کتاب و تأثیرات آن نمیشود گذشت.
از فواید زیاد خواندن کتاب هم که نمیشه نگفت.
اینقدر کتاب و کتابخوانی اهمیت داره که بدون وجود کتاب یادگیری سخت خواهد شد.
اینکه کتاب هزینه کمی داره و خیلی چیزها برای یاد گرفتن ازش هست هم بر کسی پوشیده نیست.
عادت مطالعه کتاب هم از اون دسته از عادتهاست که همه دوست دارند در سبک زندگی خود داشته باشند.
هرچقدر هم که از اهمیت کتاب بگیم کم گفتیم.
در ادامه قصد دارم در مورد کتاب قدری بیشتر صحبت کنم. قبل از شروع، این نکته رو یادآور میشوم که نوشته زیر بیشتر جنسی از تجربه و دانش کم بنده دارد.
در ادامه چیزی رو میگم که در بحث کتاب برای خودم جواب داده.
در طول این مسیر متوجه یک رفتار از سمت خودم شدم و تلاش کردم اون رو اصلاح کنم.
اغلب افراد، به شکاف بین یادگیری و بهکارگیری یادگیری (عمل کردن) توجهی ندارند.
این مثل ای میمونه که بریم موز بخریم برای اینکه شیرموز درست کنیم؛ ولی موزها برای چند روز گوشه یخچال بمونن تا خراب شن. دیگه نه موزی و نه شیرموزی داریم.
من بیشتر از اینکه کتاب رو برای استفاده بخونم، برای حفظ کردن مطالب کتاب میخوندم. این موضوع من رو اذیت میکرد.
مشکل عمده دیگه ای هم که داشتم این بود که وقتیکه کتابی رو میخوندم نمیتونستم برای خودم مثالی رو پبدا کنم.
بعد از مدتی، شروع کردم به تغییر دیدگاه خودم.
با خودم شرطی رو گذاشتم که دیگه به حفظ کردن کتاب فکر نکنم. در عوض به این فکر کنم که من این کتاب رو میخونم و هرجایی که بدرد من میخورد رو اجرا میکردم.
تا قبل از اجرای این موضوع من همیشه لای کلی بحث گم بودم.
الآن میدونم چیزی که یاد میگیریم باید در چند روز آینده اجرا شه.
اگر چیزی رو اجرا نمیکردم دو دلیل داشت
- هنوز یاد نگرفتم
- موضوع درستی رو انتخاب نکردم
این دو رویکرد به من کمک میکرد تا دچار توهم دونستن کتاب نشم. من این رو میدونستم که اگر بین یادگیری و عمل کردن شکافی وجود دارد؛ به یکی از دو عامل بالا مربوط هست و باید براش کاری کنم.
همچنین تغییر دیدگاهم از اینکه باید کل کتاب رو حفظ کنم؛ به اینکه تیکه خودم رو بردارم، کمک بزرگی برای اجرایی شدن دانستههای من کرد.
*انتخاب کتاب مناسب به اندازهای اهمیت داره که ارزش یادگیری رو تعیین خواهد کرد.
استفاده درست از کتاب برای من دستاوردهای زیر رو داشت:
- وقتیکه شروع به عمل کردن کردم، کمکم همهچیز عوض شد.
- زمانی که کتاب میخوندم مثالی برای موضوعی که خوندم داشتم.
- چون تلاش قبلی جواب داده بود انگیزه زیادی برای خوانش کتاب جدید داشتم.
- از اینکه میتونستم کتاب رو بهتر بفهمم حس خوبی داشتم و در طول زمان احساس رضایت داشتم.
- کمکم عزتنفس رفته من دوباره برگشت. این موضوع شاید اصلیترین دستاورد عمل کردن به دانستههایی که از کتاب داشتم بود.
فکر کنم الآن زمان مناسبی هست که به عنوانی که نوشتم برگردم و اون رو کامل کنم.
کتاب مهم است اما نه بهتنهایی. کتاب مهمترین چیز نیست
نمیدونم چقدر با من همعقیده و یا چقدر مخالف من هستید.
این چیزی بود که من تجربه کردم. چیزی که از تجربه دیگران یاد گرفتم و زمانی که به مرحله اجرا رسید؛ تبدیل به تجربه من هم شد.
این نکته مهم رو فراموش نکنید که عمل نکردن به آنچه یاد گرفتهاید؛ بزرگترین آسیب را به خود شما خواهد زد.
پینوشت اول:
این نوشته صرفاً به اشتراک گذاشتن تجربه شخصی من در بحث مطالعه کتاب بود. از اینکه به این مدل بسنده نمیکنید و در فکر پیدا کردن مدل خودتان هستید؛ از شما نهایت تشکر رو دارم.
پینوشت دوم:
خیلی دوست دارم تجربه شما عزیزان رو از کتاب و استفاده از مطالب کتاب رو بشنوم و یا بخونم.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.