در چند روز گذشته با کتابی جدید همراه بودم. کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم اثر تینا سیلیگ.
کتابی که بسیار به دلم نشست و بعد از چند روز دور شدن از روند شخصی خودم، عامل مهمی برای برگشتن و بهبود روند قبلی من بود.
در این کتاب یاد خواهیم گرفت که چرا باید خلاقتر باشیم و چطور از خلاقیت خود پول در بیاوریم.بر روی جلد این کتاب ۳ عبارت آورده شده است. خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی آن سه اصطلاح هستند که بعد از اتمام کتاب، متوجه شدم هر سه بهجا و درست استفاده شدهاند.
اغلب مواقع که اسمی از خلاقیت و نوآوری در کتابی میآید؛ این فضا ایجاد میشود که حتما فضایی پر از تمرین و تکنینک است.
بگذارید خیالتان را راحت کنم. در این کتاب اثری از تکنیکهای زیاد نخواهید دید. در عوض با موضوعی مهمتر از هزاران تکنیک و ترفند آشنا خواهید شد.
در این کتاب با فلسفه و دلیل خلاقیت و نوآوری آشنا خواهید شد.در مسیر یادگیری موفق از افراد زیادی این را دیدهام که اول به دنبال فلسفه و دلیل اهمیت موضوعی هستند و بعد به سراغ تکنیکها میروند. این امر به عمیق شدن در موضوع و تساط بیشتر کمک خواهد کرد. در یک کلام، یادگیریِ یک موضوع از فلسفه و دلیل آموختن میآید.
این موضوع اصلیترین نقطه قوت کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم است.
فضای کلی کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم
بیشتر بخشهای این کتاب را تمرینها و مطالب دانشگاه استنفورد است. موضوعات گفته شده اغلب تجربیات و نیز راههای خلاقانه افراد و دانشجویان مختلف است که در این دانشگاه درس خواندهاند و طی سالهای زیاد این تجربیات به موضوعات با ارزشی تبدیل شدهاند.
نویسنده کتاب قصد دارد که با ایجاد فضای جدید، باورهای اشتباه در مورد کارآفرینی را اصلاح کند و بهبود بخشد. از دید نویسنده، افراد شبیه به هم شدهاند، روشها در حال نزدیک شدن به هم هستند و در نتیجه این خلاقیت است که به کمک کارآفرینان خواهد آمد.
در بخش اولیه کتاب با موضوع جالبی آشنا خواهیم شد. در این بخش، روند تمرینات دانشجویانی را میبینید که با ابزارهای خیلی ساده شروع به درآمدزایی برای خود میکنند. آنها در قالب گروهای مختلف با هم رقابت میکنند و پروژه خود را با سادهترین ابزارها مثل فروش سوزنهای ته گرد، باد کردن لاستیک و ماندن در صف انجام میدهند. هدف اصلی این تمرینهابیشتر از اینکه کسب درآمد باشد، یادگیری است.
در بخشهای بعدی به جایی میرسیم که در آن نویشنده شروع به بررسی کسبوکارهای مختلف میکند.
در این بخش روند تبدیل شدن شرکتهای مختلف به یک شرکت موفق بررسی میشود. یکی از بخشهایی که بهصورت ویژه در کل این کتاب مورد توجه قرار گرفته؛ شکست است.
نویسنده اعتقاد دارد که شکست بخش جدا نشدنی از روند رسیدن به موفقیت است. مطلب مهم بعدی که در این کتاب آمده است، داشتن خصلت مسئولیتپذیری است.
برای توضیح این قسمت، در ادامه متنی از کتاب ای کاش وقتی که ۲۰ ساله بودم میدانستم را خواهم آورد:
دو نقطه ضعف اصلی کتاب ای کاش وقتی که ۲۰ ساله بودم میدانستم
معمولا در بین نوشتههای خودم به نکات بد یا خوب یک کتاب اشاره میکنم؛ اما این کتاب واقعا مشکلات زیادی دارد که روند مطالعه کتاب را سخت میکند.
اولین نکته: عدم صفحهآرایی خوب
طوری که از صفحه اول تا پایان صفحه آخر، فاصلهای بین متنها وجود ندارد. تمام صفحات پر از حروف هستند و شما در دوطرف صفهای که مطالعه می کنید، فقط نوشته میبینید.
همچنین عدم وجود فاصله باعث میشود که علاوه بر زود خسته شدن، در درک مفاهیم کتاب دچار مشکل شوید.
دومین نکته: عدم وجود ویراستاری خوب
مثلا در جملات مختلفی دو فعل آمده است که بدون توجه به علائم نگارشی و رعایت این نکات، خوانش و درک موضوع کار سختتری شده است. این موضوع باعث میشود که خوانش همراه با مشقت شود و خستگی، بهانهجویی و فاصله گرفتن از یادگیری سهم بیشتری را به خود اختصاص میدهند.
از نکات فنی که بگذریم، محتوای جذاب کتاب باعث نمیشود که این کتاب خوب را گنار بگذاریم.
کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم اثر دکتر تینا سیلیگ، مدیر اجرایی مرکز کارآفرینی دانشگاه استنفورد نوشته شده است. در ایران این کتاب توسط نشرهای مختلفی تهیه شده است که بنده کتاب نشر هامون را تهیه کردهام. مترجم این کار آقای محمدرضا آل یاسین هستند.برای دیدن سایر نشرها و خرید کتاب هم میتوانید از طریق دکمه زیر به سایت ایران کتاب مراجعه کنید.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.