مطلبی که در ادامه خواهید خواند، تجربه بنده در مورد مطالعه کردن خودم است. این تجربه مخصوص زمانهایی است که در حال مطاعه کتابی هستم و روند خواندن آن به دلایل مختلف قطع میشود.
در بعضی از مواقع، بعضی از کتابهایی که می خوانیم دچار فرسایش میشوند.
مثلا شروع به خواندن کتابی می کنیم و میدانیم که هر روز قرار است ۴۰ صفحه از کتاب را در طول مثلا یک ساعت زمان مطالعه کنیم.
بنا به هر دلیلی، این روند آن طوری که میخواهیم پیش نخواد رفت.
مثلا در طول روز اتفاقات جدید و از پیش تعیین نشدهای را در جلوی خود میبینیم. یا ممکن است حس کتاب خواندن و یا انگیزه لازم را برای خواندن کتاب نداشته باشیم. همچنین ممکن است از قبل برنامه داشته باشیم که به مسافرت برویم و در این زمان از روند مطالعه خود فاصله جدی بگریم.
البته ممکن است هیچکدام از موارد بالا عامل فرسایشی شدن مطالعه ما شوند و برای هر یک از ما شکل دیگری داشته باشد.
امروز موضوع بحث بنده بررسی اینکه هر کدام از موارد بالا چگونه است و یا چه راهحلی مناسب آن است؛ نیست. قرار است حس این نوع کتاب خواندن را در مثالی واقعی با هم تجربه کنیم.
داستان سفر با اتوبوس
حدود چند هفته پیش بود که به مسافرت رفتم.
از آنجایی که از پیش مسیر سفرمان را جوری برنامهریزی کرده بودیم که با هیجانات و اتفاقات جدید همراه شویم؛ تصمیم جور دیگه ای سفر کنیم (با اتوبوس).
سفر هیجانانگیز ما شروع شد.
از آنجایی که با اتوبوس در حال مسافرت بودیم تجربه جالبی بود؛ اما دیری نگذشت که این تجربه طعم تلخی را بهخود گرفت. حدود یک ساعت بود که از مقصد حرکت کرده بودیم که اتوبوس خراب شد.
بماند که طرز برخورد مزخرفی با ما شد. حتی زمانی که با مراجع بالاتر هم صحبت کردیم، اوضاع همین بود و هیچ احترامی در این ارگان وجود نداشت (حداقل افرادی که ما دیدیم) اما نکنه جالب توجهی در آن وجود داشت.
اتوبوس در جاده خراب شده بود و این تنها یک معنی داشت. قرار نبود بهموقع به مقصد برسیم.
به هر ترتیبی که بود، بعد از حدود ۳ ساعت اینبار با اتوبوسی جدید حرکت کردیم و در طول مسیر استراحت کردیم.
این تجربه زمانی جالب شد که وقتی باید میرسیدیم و نرسیده بودیم، برایمان حسی جز خستگی وجود نداشت. خلاصهای از حسم را بگویم، حسی میان خستگی و بیتابی بود.
اما این چه ربطی به کتاب داشت؟
همه ما احتمالا تجربیات مشابهی را داریم که در آن ممکن است به یک صورت واکنش نشان ندهیم. مثلا برای من اتوبوس بود.
زمانهایی وجود دارد که رون مطالعه اینقدر کند میشود که حس خواندن را از ما میگیرد. در این حالت است که یا کتاب را رها میکنیم و یا با دقت قبل به خواندن آن اهمیت نمیدهیم.
کارهایی که من انجام میدهم
- اگر در کتابی که می خوانمش وقفه بهوجود بیاید، سعی میکنم به اول کتاب برگردم و موضوع کلی را برای خودم مرور کنم و بعد از آن دوباره ادامه کتاب را بخوانم
- نکته مهم دیگر اینکه تا جایی که ممکن است سعی میکنم کتاب را در مدتزمانی که تعیین کردم، به پایان برسانم
- اگر حس کنم که زمان بیشتری برای خواندن کتابی نیاز دارم حتما آن را در روند مطلعه خودم لحاظ میکنم
چند نکته مهم را با هم بررسی کنیم
البته این نکته را نباید فراموش کنیم که افراد با هم فرق میکنند و ممکن است بعضیها با وجود همه این موارد باز هم روند مطالعاتی خوبی را داشته باشند.
نکات گفته شده در این متن تجربیات شخصی بنده هستند که به کسی پیشنهاد نمیکنم. بیشتر از اینکه این مطلب را بهعنوان مطلبی علمی بخوانید، بهتر است به آن به دید مثالی برای مطاعه نگاه کنید.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.