البته قبل از شروع باید به این نکته کلیدی اشاره کنم که مجموع صحبتهایی که در ادامه مطرح میشوند؛ بیشتر تجربه شخصی بنده و اتفاقات موجود در زندگی خودم، دوستان و یا آشنایان بوده است. بنابراین بیشتر از اینکه منتظر متنی علمی باشید، احتمالا متنی از جنس تجربه خواهید خواند. امروز در مورد لذت بردن خواهم نوشت.
فکر میکنم اگر بگویم که همه ما کارهایی را انجام میدهیم و یا عمده کارهایی که انجام میدهیم قرار است به لذتی ختم شوند؛ خیلی بیراهه نرفته باشم. اغلب کارهایی که انجام میدهیم و یا دوست داریم که انجامشان دهیم، برای رسیدن به لذتی است که در پی آن هستیم.
- کار میکنیم تا از دسترنج آن که پول است لذت ببریم.
- ماشین نو میخریم و از نو بودن و شیک بودن آن لذت میبریم. از اینکه دیگر قرار نیست دغدغه ماشینی قدیمی را داشته باشیم و یا قرار نیست پیاده به اینطرف و آنطرف برویم هم لذت میبریم.
- با فردی همصحبت میشویم و از این فضای ایجاد شده لذت میبریم.
- از دیدن و یا حتی ندیدن بعضی افراد لذت میبریم.
- از دیدن غروب خورشید لذت میبریم.
- لذت میبریم و این لذت بردن به همینجا و هیمنزمان ختم نخواهد شد.
تا اینجا که همه آنچه که من گفتم واضح بود و چیز خاصی هم نبود؛ اما میخواهیم با هم به سطحی دیگر از لذت بردن برویم. درست جایی که انتظارش را نداریم و این لذتها برای ما خاطرهانگیز خواهند شد.
همه ما تجربههایی را داشتهایم که در قالب آن لذتی بیشتر از آنچه که تعیین شده بود را بردهایم.
مثال اول من را با هم مرور کنیم:
مثلا اتفاق جالبی که به تازگی برای خودم افتاد. این اواخر مدتی بود که به سینما نرفته بودم و در این بین شبی فرصتی پیش آمد و به همراه یکی از عزیزان به سینما رفتیم. جالب اینجا بود که فقط ما دو نفر در سالن سینما حضور داشتیم و خبری از بقیه افراد نبود.
قبل از اینکه به سینما برسیم من انتظار بهموقع رسیدن را داشتهام. دغدغه بعدی من این بود که چقدر خوب میشد اگر جای خوبی هم نسیبمان شود. در سطح بعدی هم به این فکر بودم که عالی میشود اگر صدای پچپچ و یا گریه بچه و یا مزاحمت حاصل از رفتوآمد هم وجود نداشته باشد.
اینکه بقیه افراد نیامدهاند و یا صاحاب آن سینما در حال ضرر دادن هست یا نیست؛ در حوزه اختیارات بنده نیست و من هم توان اینکه همه بلیطها را رزرو کنم و یا از بقیه دعوت کنم که به جمع ما ملحق شوند هم از عهده من خارج است؛ اما یک جایی میتوانم کاری کنم. آن هم دقیقا لذت بردن خودم است. در آن لحظه تنها تصور بنده این بود که به همراه یکی از دوستانم در اتاق سینمای خانهام نشستهام و بهصورت ویژه از دیدن فیلم مورد علاقهام لذت میبرم. این چیزی بود که میتوانست من را دگرگون کند
با این دیدگاه وارد آنجا شدم و علاوه بر اینکه سر موقع رسیده بودم؛ تمام دغدغههایی که داشتم حالا بخشی از شادی من بود.
مثال دیگری هم دارم که از نوع تلخی است؛ اما در آن هم لذت وجود دارد.
حدود چند روز پیش به همرا یکی از دوستان به جزیره زیبای کیش رفته بودیم. در این سفر پرماجرا و جذاب بود که اتفاقی برای من افتاد.
بعد از چند روز تفریح مداوم بود که در دریا بودیم. بر روی پدلبرد بودیم که من به درون آب افتادم. از اونجایی که من ریسک اشتباهی کرده بودم؛ عینک خودم را هم به همراه داشتم. بعد از افتادن در آب دریا بود که متوجه شدم عینک من به کف دریا رفت. از حق نگذریم زدحالی برای سفر من بود. با تمام این اوضاع بود که دیدم سوژه جالبی برای خنده فراهم شده است.
همونجا شروع کردم به سوژه کردن اینکه عینکم را مفت از دست دادهام. راه دیگری وجود نداشت. من برای تفریح و با هدف تفریح به اینجا سفر کرده بودم و اصلا دوست نداشتم بخاطر چنین اتفاقی درصدی از لذتی که برده بودم و یا حتی قرار بود ببرم را از دست بدم.
تنها کاری که کردم این بود که روندی را که طی کرده بودم را مرور کردم:
اول از همه من با توضیحات مسئولی که در آنجا قرار داشت فهمیدم که احتمال چنین چیزی وجود دارد.
دوم اینکه من فهمیدم که ریسک کردهام و بهتر است تنها به عواقب ریسکم نگاه کنم. در این صورت حداقل ممکن است دفعه بعدی ریسک بهتری کنم.
سوم اینکه من عینک رو از دست داده بودم پس عقلانی نبود برای چیزی که از دست داده بودم حال خودم را بهم بریزم و یا لذت خودم را از بین ببرم.
همه اینها را گفتم تا به این نکته کوتاه برسم:
- چقدر خوب میشود اگر لذت را به هم هدیه دهیم. اگر کاری داریم و می توانیم سهم بیشتری از لذت را به مخاط خود ارائه دهیم، چرا این کار را انجام ندهیم؟
- مثلا اگر کافیشاپ داریم و افراد در رویدادهای خاص و یا ساعاتی خاص محصولی را از ما سفارش میدهند چرا به آن ها هدیهای ویژهای ندهیم؟
- برای شروع همان طوری که لذت بردهایم به دیگران این لذت را هدیه دهیم.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.