امروز میخوام حرفی رو بزنم که خیلیا اون رو نمیگن و اغلب اونایی که میگن بعد از سالها شاید به این حرفها استناد کنند.
بیشتر جنس صحبتم از جنس اعتراف هست. اعترافی که در این زمان به نظر خودم میتونه به دیگران کمک کنه.
میخوام امشب درباره خودم صحبت کنم.
درباره علی نصیریپور. مهرهای معیوب در سیستمی درست.
داستان از اینجا شروع شد که من همیشه دوست داشتم کاری متفاوت انجام بدم. کاری که دنیا رو تفییر بده. جنس کارم جوری باشه که حسابی تو چشم همه باشه. از طرفی خیلی هم سخت نباشه. بخوام خلاصه بگم کاری رو میخوام که همینی که هستم به جای بالا برسه نه اونی که قرار هست تغییر کنه.
در ادامه مطالبی رو میگم که شاید خیلی خوشایند نباشه.
به شما این تضمین رو میدم که بعد از خودند این نوشته نظرتون در مورد خودتون و اطرافیان تا حدودی تغییر خواهد کرد.
تقریبا چند هفتهای هست که کارم رو جدی پیگیری نمیکنم. خوب تمرین نمیکنم. به جای اینکه عالی باشم به خوب و در جاهایی به متوسط بسنده کردم. با خودم که بیشتر فکر کردم دقیقتر به این موضوع نگاه کردم دیدم من اون آدم قبلی نیستم.
عواملی بودند که بیشتر توی چشم هستند.
پیدا کردن بهانه بجای انجام کار
وقتی به این مدت نگاه میکنم میبینم بیشتر از هر زمان دیگه دنبال بهونه بودم. شاید دلیل اصلی این باشه که از سخت شدن کار میترسم.
گم کردن ارزشها
کمکم دارم به سمتی میرم که ارزشهای شخصیو سازمانی رو خیلی جدی نمیگیریم. حتی معنایی که در این مدت برای خودم ساختم خیلی برام بار سنگینی نداره. یجاهایی هم اگه معنای زندگی خودم رو زندگی نکنم خیلی حالم بد نمیشه و اون رو تقصیر دیگران یا شرایط مختلف میگذارم
تبدیل شدن به فردی خاکستری
اگه کارهای درستی که باید انجام بدم رو سفید و کارهایی که در زمان دیگه باید انجام بدم رو سیاه بگیریم؛ این چند روز تبدیل به فردی شدم که همه چی رو با هم میخواد انجام بده. به این فکر نمیکنم که الان باید چه کاری رو پیش ببرم که بهتر باشه برام. به این فکر میکنم که من میتونم چجوری هممش رو انجام بدم. به قولی این انتخاب رو فاعلانه انجام نمیدم. بیشتر منتظر شرایط هستم که اون برام رقم بزنه چیزی که در انتظارم هست.
نه نگفتن
به هر درخواستی از طرف هر کسی راحتتر جواب میدم. این رو قبلا نداشتم و از این موضوع ناراحتم که من میدونم اینا همش اشتباه هست؛ ولی امان از اقدام عملی. میدونم باید به کارهایی بله بگی که از ته دلت میدونی درست هستند؛ اما برای من این نه گفتن تبدیل شده بهیه کار معمولی که نگفتنش منو اذیت نمیکنه.
موضوعات زیاد دیگهای هستند که نمیخوام ادامه این بحث باشن و اگر عمری باقی موند برای شما بازگو خواهم کرد.
اما این مشکلات از کجا شروع شدند.
از جایی که به خودم گفتم خوبه. برای هر کاری که انجام میدادم میگفتم الان خوبه. در واقع تلاش خودم رو میکردم تا به حدی برسم و بعد بگم خوبه که رسیدم و دست از تمرین بردارم. بخوام در یکجمله بگم باید اینظور بگم. وقتی روند تمرین در کاری رو متوقف میکنم شاید در مدت زمان کوتاه خیلی چیزی تغییر نکنه؛ اما در بلندمدت افت شدیدی رو خواهیم دید.
این صحبتها رونکردم که از خودم حرف زده باشم. این صحبتها رو کردم که اگه شما هم مثل من هستید قبل اینکه اتفاق بدی براتون بیوفته خودتون به کارهایی که انجام میدید رسیدگی کنید.
بدی مهرهای که ضعیف کار میکنه این هست که سیستم رو دچار مشکل میکنه.
مثل عملکرد یه ماشین میمونه. یه بوگاتی هم که باشه ولی سیستم ترمزش خوب کار نکنه بدرد نمیخوره. این روند تا زمانی که باز سیستم ترمز درست شه ادامه داره.
منم توی این حالتم. الان دارم بیشتر به سیستم آسیب میزنم. این یعنی دو راه پیش رو. کنار کشیدن از جایی که همیشه آرزوش رو داشتم ولی الان برای داشتنش تلاش زیادی نمیکنم. دوم موندن و باز ادامه دادن.
اولی که مشخصه چی میشه. میمونه دومی که نیاز به تعهد داره.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.