از دیرباز انسانها با محدودیتهای زیادی همواره همراه بودهاند.
پول محدود، انرژی محدود، عمرمحدود و موارد بیشماری که در طول زمان درگیر آنها بودهایم. این موارد را همه میدانیم و تقریبا با اغلب آنها دستوپنجه نرم کردهایم.
کمکم و درزمانی که به عصر معاصر نزدیک شدیم، اتفاقات دیگری افتاد. انسانها به دنبال هرچه بیشتر پول، رفاه، آسایش، سلامتی و… بودهاند. درواقع این موارد موجب تشکیل باوری د ر وجود اغلب افراد شد.
بیشتر از هر زمان شاد باشیم.
بیشتر از بقیه پول و قدرت داشته باشیم.
بیشتر از هرکسی عمر کنیم.
بیشتر از همیشه درگیر بیشتر داشتن باشیم.
اما این موضوع یک آسیب اساسی داشت
بیشتر داشتن تنها درزمانی خوب است که بدانیم چقدر بیشتر داشته باشیم.
مثلا اگر به دنبال پول بیشتر هستیم، قاعدتا این بیشتر شدن میتواند تا بینهایت ادامهدار باشد. فردی را در نظر بگیرید که ماهیانه حقوق تقریبا ۵ میلیون تومان را دارد و به دنبال بیشتر کردن این میزان پل است. بیشتر کردن یعنی ۵ میلیون و ۱ هزار تومان تا ۱۰۰ میلیون تومان و حتی بیشتر.
وقتی مشخص نیست که قرار است چه میزان از هر چیز داشته باشیم، در بازی بیشتر و بیشت گیر خواهیم کرد و هیچ موقع به داشتههای خودمان رضایت نداریم. بهبیاندیگر تبدیل به فردی حریص خواهیم شد.
این بحث به همینجا ختم نمیشود و مارک منسون در کتاب هنر ظریف بیخیالی خود به موضوعات دیگر نیز میپردازد.
خوشبختی را کجا میبینیم؟
اغلب ما انسانها در عصری زندگی میکنیم که شبکههای اجتماعی بستری برای تعامل با دیگران را فراهم کردهاند. بسته به نوع استقبال، یک بستر از بقیه در کشور یا منطقهای پیشی خواهد گرفت. در کشور ما نیز این شرط وجود دارد در حال حاضر اینستاگرام بستر فعال ما است.
معمولا در طول شبانهروز در حال چک کردن آن هستیم و در آنجا با موضوعات مختلفی آشنا میشویم.
کودکانی را میبینیم که باوجود سنی بسیار کمتر از ما، کارهایی را انجام میدهند که ما در این سن هم نمیتوانیم انجامشان دهیم.
افرادی را میبینیم که انگار بدون هیچ مشکلی در حال زندگی کردن هستند و همه آنها را دوست دارند. انگار که از جهانی دیگر آمده باشند و ما در حال غبطه خوردن به آنها هستیم.
افرادی را میبینیم که تناسباندام عالیای دارند و این در حالی است که زمانی به خودمان نگاه میکنیم؛ چنین منظرهای را مشاهده نمیکنیم.
ما خوشبختی را در یک صفحه چند اینچی موبایل خود میبینیم و این موضوع بیشتر از قبل به ما انگیزه حریص شدن برای بیشتر داشتن را میدهد.
البته به گفته مارک منسون این موضوعات برای افرادی است که از خودشان چیز خاصی ندارند و به دنبال دستاورد دیگراناند.
به دنبال چه هستیم؟
متاسفانه یاور دیگری که در ما شکل گرفته است، به زندگی بدون مشکل اشاره میکند.
زندگیای که در آن مثل قهرمان داستان قرار است از پس همه مشکلات برآییم و بعد از شکست دادن غول مرحله آخر، بدون هیچ مشکلی به زندگی ادامه دهیم.
این موضوع در حالی اتفاق میافتد که اصلا چنین نیست. درواقع مغز ما نمیگذارد که چنین باشد.
مارک منسون در بخشی دیر اشاره می کند که مغز ما بهطور خودکار مشکلاتی را خواهد ساخت. درواقع هرچقدر هم که خودمان را بدون مشکل قرار دهیم بازهم مشکلاتی ر خواهیم داشت. تنها بهاینعلت که مغز ما نمیتواند بدون وجود مشکل پیش رود. یعنی اگر مشکلی وجود نداشته باشد خودش یکی خواهد ساخت.
چقدر خاص هستیم؟
پدیده دیگری که مارک منسون به آن میپردازد، خاص بودن است.
در حالت کلی یا خودمان را خاص میدانیم و اعتقادداریم ما خاص هستیم و دیگران معمولی، که در این حالت به خودمان اجازه میدهیم که هر رفتاری که میخواهیم با دیگران داشته باشیم و از طرفی دیگر دیگران حق ندارند با ما طوری که میخواهند برخورد کنند.
حالت دیگری نیز وجود دارد که در قالب آن خودمان را پایینتر از دیگران میبینیم. در این حالت به دیگران اجازه میدهیم هر رفتاری را که دلشان میخواهند با ما داشته باشند. همچنین به خودمان اجازه نمیدهیم از رفتارهایی که برایمان تعیین کردهاند، عبور کنیم.
دراینباره نیز مارک منسون اشاره می کند که اگر استعداد خاصی داریم و یا در مهارتی خبره هستیم، چنین حقی نداریم که با دیگران چنین رفتاری داشته باشیم. از طرف دیگر نباید به خودمان و دیگران این اجازه را بدهیم که هر رفتاری را که میخواهند داشته باشند.
چقدر به دنبال رشد هستیم؟
اگر این سوال از ما شود، اغلبمان بدن ثانیهای مکس میگوییم خیلی؛ اما از روی جوابی که میدهیم مشخص نیست که چقدر دنبال رشد هستیم؛ بلکه رفتارهایی که انجام میدهیم تعیینکننده این موضوع هستند.
در بخش دیگری از کتاب هنر ظریف فی خیالی است که با از دید مارک منسون به پدیده رشد نگاه میکنیم.
او اعتقاد دارد که ما همواره در حال اشتباه کردن هستیم؛ اما با قطعیت میگوییم که چنین نیست.
این اشتباهات ریشهدارند و این ریشه مربوط به مغزمان هستند. مغزی که فراموشکار است و موجود کاملی نیست. همچنین استاد تحریف کردن موارد مختلف است.
بد نیست برای شفاف شدن بیشتر این موضوع به چند جمله مارک منسون در کتاب مراجعه کنیم.
چقدر به مرگ فکر میکنیم؟
همه ما روزی خواهیم مرد. شاید همین امروز و شاید چند سال دیگر؛ اما خواهیم مرد.
در طول زندگی خودمان ممکن است بارها مرگ را لمس کرده باشیم. ممکن است آسیب جدیای دیده باشیم و یا به هر نحوی مرگ را حتی بهاندازه خیلی کم خودش تجربه کرده باشیم.
در آخرین بخش کتاب هنر ظریف بیخیالی است که باتجربه لمس مرگ مارک منسون آشنا میشویم. در این بخش او از تجربه خود بر لبه پرتگاه به ما میگوید و با کلمات خود ما را در این تجربه شریک می کند. درواقع بار دیگر به ما یادآور میشود که زندگی فانی است و باید به فکر مردن هم باشیم.
بگذارید این بخش را اینگونه به پایان برسانم.
اگر میدانستید امروز آخرین روزی است که زنده هستید، همین کارهایی که انجام میدهید را انجام میدهید؟ اگر جواب شما خیر است چهکارهایی انجام میدادید؟
سوال مهمتر اما اینکه چرا این کاراها را تا دیر نشده انجام نمیدهید؟
کتاب هنر ظریف بیخیالی که نوشته مارک منسون است را میتواند از طریق نشر کلید آموزش تهیه کنید. در ادامه لینکهای متعددی برای دسترسی راحتتر شما عزیزان قرار خواهم داد.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.