کلمه الگو برای خودم کلمه بزرگی بود و زمان زیادی برد تا به جمعبندی واحدی از این کلمه برسم.
برای هر کسی تعریفی خاص از این کلمه وجود دارد.
به دنبال پیدا کردن معنی عام این کلمه، با دو کلمه سرمشق و نمونه مواجه شدم.
پایه این دو کلمه و خود کلمه الگو ساختار نوشته من رو شکل دادند.
در اینجا بیشتر از اینکه در مورد معنای الگو صحبت کنم، قصد دارم در مورد استفاده خودم از این کلمه صحبت کنم.
اوایلی که با این کلمه بیشتر آشنا شدم بر میگرده به دوران ابتدایی. تقریبا بچه بودم که موقع تماشای فوتبال، گزارشگر گفت فلانی الگوش این بازیکن بود. من درست نفهمیدم چی شد و بعد از مدتی؛ بنا به شرایط سنی، از لابهلای بازیکنان فوتبال و خوانندگان الگوی خودم رو پیدا میکردم.
در اون زمان تعریف من این بود که اگه فلانی الگوی من هست؛ پس منم باید شبیه اون فرد شم. بعد فقط دنبال این بودم که شبیه اون باشم. همیشه هم گند میزدم و از این بابت ناراحت بودم. از اینکه نمیشه و یا سخته.
دام مهم و اصلی الگو داشتن دقیقا همینجاست.
قرار نیست شبیه به کسی شویم. اگر الگو هم داریم به این دلیل است که بیشتر شبیه خودمان شویم نه فرد دیگهای
کمکم بزرگتر شدم و بیشتر با این کلمه آشنا شدم. نکتهای که بود دیگه رغبتی برای شبیه شدن به کسی نمونده بود.
گذشت تا من باز هم به این کلمه برخوردم. افتخار این رو داشتم که از دکتر علی صاحبی عزیز این نکته رو شفافتر و دقیقتر یاد بگیرم.
ایشون داشتن الگو رو بد نمیدونست. حتی دقیقتر بخوام بگم ایشون داشتن الگو رو لازم میدونست؛ اما نه به شیوهای که من داشتم.
داشتن الگو زمانی باارزش هست که قرار نباشه من فردی شبیه به الگوی خودم شم. من تلاش میکنم که رفتارها و کارهایی که الگوی من انجم میده رو انجام بدم تا مدل خودم رو در بیارم. به عبارتی قرار بر این است که من از طریق الگوی خودم، به خود حقیقیای که دارم نزدیک شم.
ابن موضوع روند من رو عوض کرد.
به جای اینکه بگم من میخواهم شبیه به فلانی شوم، با خودم این رو یادآور میشم که قرار است به فلانی نگاه کنم تا ببینم برای رسیدن به چیزی که قرار است برسم این فرد چه راهی رو رفته.
تازه بعد از اینکه به شناخت رسیدیم، انتخاب میکنیم که آیا برای من هم مفید هست یا نه؟ یا اینکه من کجاها میتوانم از مدلی که این فرد داشته استفاده کنم؟
برای این موضوع گریزی به صحبت دوست و استاد عزیزم امید جهانداری میزنم.
برای جواب به این سوال امید نکته خیلی با ارزشی رو به من یاد داد.
کاری که برای دیگران جواب داده الزاما برای ما جواب نخواهد داد
همین جمله کلیدی لحظهای تفکر رو ایجاد میکنه که راهی رو که الگوی من رفته؛ الزامی نداره موجب موفقیت من شه.
پیشتر در همین نوشته گفتم که ما الگو خودمان را بررسی میکنیم که از کجا به این سطح از مهارت و یا اعتبار رسیده و بعد با توجه به شرایطی که خودمون داریم؛ انتخاب میکنیم که کدام بخش برای من مفید است و کدام بخش باید حذف شود.
در پایان بد نیست این سوال رو از خودمون بپرسیم که من چه رفتارهایی از چه افرادی دارم؟ چقدر به این موضوع دقت کردم که فلان فعالیتی که من انجام میدم مدل خودم هست و کپی نیست؟ برای بهبود این شرایط باید چکا کنم؟ و کلی سوال کلیدی دیگه.
بد نیست به همین اندازه کم هم که شده بیشتر به این موضوع دقت کنیم که در کجا هستیم و چه الگوهایی داریم.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.