تقریبا ۳ یا ۴ هفته پیش بود که به همراه برادرم به دفتر پست مرکزی رفتیم.
قرار بود بریم و کارت ملی جدیدش رو تحویل بگیریم.
وقتی ما از در وارد شدیم و به سمت فرد مسئول رفتیم، قبل از اینکه درخواستی داشته باشیم، گفت سیستم کلا قطع هست و باید یک روز دیگه بیایید.
اغلب اوقات عادت دارم پیش از رفتن به ادارهای، برم تماس بگیرم و از درست بودن اوضاع اطمینان حاصل کنم.
در اینجا هم چنین اتفاقی افتاد و قبل از اینکه قصد رفتن کنم؛ تماس گرفتم.
متاسفانه کسی جواب نداد و وقتی هم که رسیدیم برخورد مناسبی با ما نشد.
بعد از پیگیری و رفتن به بخش روابط عمومی، از من درخواست کردند که منتظر باشم.
تازه اونجا بود که با اکراه و نه از روی علاقه و حس خدمترسانی، اون کارمند رفت و کارتی که همونجا بود رو اورد.
بدون اینکه کاری به سیستم مرکزی داشته باشه.
خیلی راحت با همون اتوماسیون داخلی کار ما رو راه انداخت.
داستان دوم
چند روز پیش جایی کار داشتم و موقع برگشتن به خونه، مسیر رو با تاکسی اومدم.
همون اول از راننده پرسیدم که کرایه چنده.
کرایه تاکسی ۱۸۰۰ تومن بود.
من یه ۲۰۰۰ تومنی به راننده دادم و فکر کردم ایشون پول خورد نداره.
به این دلیل که بقیه پول من رو نداد.
توی مسیر بودیم که کنار دست من یه پسر بچه بود که با پول خورد کرایه خودش رو حساب کرد.
کمکم دو خانمی که در تاکسی بودند هم پولشون رو حساب کردند و اتفاقا هر دوی اونا هم ۲۰۰۰ تونی دادند.
دیگه به مقصد رسیدیم و من از راننده تشکر کردم.
در انتها از ایشون درخواست دادن بقیه پولم رو داشتم.
یهو همه نگام کردند.
راننده هم با بیمیلی هرچه تمام بقیه پول من رو داد و سفر به انتها رسید.
این دو داستان رو گفتم وکلی داستان نگفته موند.
نکتهای که من رو نگران کرد این بود که افراد خیلی ساده از حق خودشون میگذرند.
اتفاقی که افتاده اینه که به این توجه نمیکنند که حق دارند.
اون روز توی پست، منی که از صبح با پست تماس گرفته بودم و بعد شاهد چنین برخوردی بودم؛ حق داشتم اعتراض خودم رو بیان کنم.
وقتی با تاکسی در حال حرکت بودم، ۲۰۰ تومن حق من بود (در اینجا مبلغ اصلا مطرح نیست و بحث چیز دیگریست).
رفتار افرادی کهدر هر دو محیط شاهد بودند، جالبترین بخش بود.
هر کدومشون یجوری من رو نگاه میکردند از اینکه برای حق خودم اعتراض کرده بودم؛ تعجب کردند.
بُعد بزرگتر داستان
این از حق گذشتگی افراد، داره من رو نگران میکنه.
نگرانی من اینجاست که الان حداقل چیزهایی رو که حقمون هست رو نمیگیریم.
عوض اینکار، هر چی طلب داریم رو سر یک نفر و یا گروهی از افراد خالی میکنیم.
وقتی این رویدادها رو وارد یک روند میکنیم، شاهد این هستیم که حاصل این روند چیز خطرناکی میشه.
زمانی که یک نفر حق خودش رو نمیگیره بحثی نیست.
جایی این حق گرفتن معنا پیدا میکنه که به صورت جمعی بهش نگاه کنیم.
جایی به نام جامعه.
وقتی هر یک از ما از چیزی که مال ما است دفاع نمیکنیم، همچینن برای داشتنش نمیجنگیم، وارد بازی خطرناک دیگری خواهیم شد.
به جای اینکه خواهان حق خودمون باشیم، به دنبال بیرون کشیدن چیزی که حق ماست از گلوی دیگران هستیم.
به بیان ساده، چیزی رو که باختیم از بازی برنده شدن بعدی میخوایم در بیاریم.
کمکم تبدیل به افرادی میشیم که فقط به فکر تسویه حساب هستند.
**ابن نوشته صرفا جنبه انتقال تجربه را دارد. بنده به درست یا غلط بودن آن تاکید ندارم. این شما هستید که در انتها انتخاب خواهید کرد که چه رفتاری درست و یا غلط است.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.