در ادامه این پست قرار است تجربه شخصی خودم از روند شنا کردنم رو برای شما به اشتراک بگذارم.
اگر شما هم تجربه حتی یکبار آبتنی رو داشته باشید، این داستان و برداشت میتونه براتون جالب باشه.
یادم میاد اولین بار که استخر رفتم ترس داشتم.
ترس از اینکه نکنه نتونم شنا کنم. حتی از این میترسیدم که نکنه نتونم از این سر استخر تا اون سر برم.
دفعه اول رفتم سراغ اینکه یاد بگیرم. به همین دلیل بود که رفتم کلاس و ثبتنام کردم.
توی جلساتی که داشتم تقریبا یاد گرفته بودم اما هنوز هم ترس زیادی داشتم.
بعد یه مدت که نرفتم، وقتی که دوباره میخواستم شنا کنم برام خیلی سخت بود.
اینقدر سخت که حتی توی کمعمق هم نمیتونستم وایستم.
بعد از حدید چند بار رفتن به استخر، دوباره ترسم کمتر شد و رفتم به سمت عمیق. اولش واقعا سخت بود.
ترس توی وجودم زیاد شده بود و از این میترسیدم که وای نکنه یهو یه اتفاقی بیوفته و آبروم بره.
از غرق شدن که نمیترسه کسی. هر جوری هم که باشه باز یکی هست نجاتت بده.
این داستان ادامه پیدا کرد تا در نهایت دوباره به قسمت عمیق رسیدم و تونستم شنا کنم. شنایی که اینبار حتی بهتر از دفعه قبل شده بود.
ترسم از اینکه توی آب بپرم خیلی کم شده بود و الان هم هر باری که میرم سعی میکنم بهتر بپرم.
حتی ترسم از شنا هم کم شد و در نهایت میتونم تقریبا طول استخر رو شنا کنم.
داستان بالا رو تعریف کردم تا به چند نکته مهم اشاره کنم:
مغز قدیمی ما همیشه دوست داره ما رو در شرایط موجود نگه داره
وقتی از این وضعیت موجود فاصله بگیریم، تازه میتونیم لذت رو تجربه کنیم
تا زمانی که به ترس خودمون غلبه نکنیم خبری از پاداش نیست
البته این نکات تنها نکاتی نیستند که بود و خب قاعدتا قرار نیست برای همه چنین تجربهای باشه.
وقتی خودمون رو از ثباتی که داریم فاصله میدیم، تازه شرایط جدید هست که میتونه باری ما ارزش ایجاد کنه.
فاصله گرفتن از مهارت باعث مهارت ما تضعیف خواهد شد. خبر خوب اینکه با جبران، امکان بهبود و فاصله کگرفتن از هر زمان دیگری امکانپذیر است.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.