در ادامه قرار است به یکی از بزرگترین دامهای آموزشی اشاره کنم
برای اغلب از ما پیش اومده که رفتیم چیزی رو یاد بگیریم و بعد از پایان یادگیری؛ به منابع دیگه هم احساس نیاز پیدا کردیم.
مثلا رفتیم فروش رو یاد بگیریم که موضوعات دیگه هم مطرح شدند.
موضعاتی مثل مذاکره، عزتنفس و کلی مورد دیگه.
تازه اینجا بوده که فهمیدیم باید مطالب جدید رو هم یاد بگیریم.
در اینجا با دغدغهای مثل اینکه کیفیت آموزشی که میبینم چقدر است، روبهرو هستیم.
حتی نکته مهم بعدی این است که الویتبندی کنیم کدوم برای شرایط الان من مهمتره و از اون شروع کنم.
در پایان هم اینکه من چقدر میتونم یادگیرنده خوبی باشم، سهم مهمس از دغدغهها رو خواهد داشت.
بحث این نوشته یه نکته مهم هست که میتونه پیش از همه اینهایی که در بالا گفتم قرار بگیره.
اونم دام یادگیری آموزش اشتباه است.
این بحث از اونجایی شکل گرفت که بعضی از افراد رو میدیدم که اعتقاد داشتند من بلدم.
مثلا من بلدم که فلان مدل بازاریابی چی هست.
وقتی بیشتر ازش میپرسی میگه خب میدونم چیه اما اجراش نکردم.
این فقط یک نمونه بود و نمونههای زیادی رو از افراد مختلف دیدم.
سوال اصلی من این بود که خب اگه بلدی پس باید خیلی کارت درست باشه.
بعد نگاه که کردم دیدم اینقدر بعضی از این دوستان در قالب یادگیری متفرقه درگیر هستند که اصل رو فراموش کردند.
اصل مهمی که در یادگیری باید بهش توجه کنیم اینه:
اگر کاری رو یاد گرفتی چقدر اجراش کردی
اگر اجراش نمیکنی چرا یادش گرفتی؟
وقتی کاری رو یاد گرفتیم و اجراش نمیکنیم، دو حالت کلی داره.
یا اون رو یاد نگرفتیم و یا اشتباهی یاد گرفتیم.
اغلب افرادی که به یادگیری مطالب مختلف و سطحی بسنده میکنند؛ حق یادگیری عمیق رو از خودشون میگیرند.
متاسفانه این روند ما رو به سمتی خواهد برد که تبدیل به فردی سطحی بشیم.
این یعنی در تخصصی که میخوایم بدستش بیاریم خیلی شانس نداشته باشیم.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.