در ادامه این متن با دیدگاهی از کتاب هنردستیابی آشنا خواهید شد که در آن به این موضوع پرداخته میشود که چطور با آشنایی نسبی با موضوعات مختلف، دام بزرگی برای یادگیری و یا انجام دادن کارهای مختلف را برای خودمان ایجاد خواهیم کرد.
قبل از اینکه به موضوع اصلی بپرازم، مایلم ابتدا مثالی را با هم بررسی کنیم.
معمولا درگیر موضوعی میشویم و آن چیزی جز عادی شدن اتفاقات و یا حتی وضعیت موجود نیست.
مثلا وقتی که تازه گوشی جدید خود را در دست میگیریم، حس خوشایندی نسبت به این موضوع داریم. بعد از گذشت مدتی این خاص بودن برای ما رنگ خواهد باخت.
مثلا اگر روز اول گوشی جدید خودمان را به آرامی روی سطح نرمی قرار میدادیم؛ بعد از گذشت مدتی، رها کردن آن روی تخت، کار دور از انتظاری نبوده و نیست.
البته من قصد ندارم تمام مدت به مسئله گوشی بپردازم و بهنظرم زمان مناسبی است که بهسراغ بحث اصلی خودم بروم.
در لابهلای صفحات کتاب هنر دستیابی بودم که به موضوع جالبی برخورد کردم.
داستان از این قرار است که موضوعات مخلف برای ما تکراری میشوند و این تکراری شدن زمینهای را فراهم میکند که یاد نگیریم.
با خودتان لحظاتی را بهخاطر بیاورید که ذوق فراوانی برای یادگیری موضوع جدید داشتهاید. مثلا برای خود من کلاس زبان یکی از این ذپقها بود که به سرعت فروکش کرد.
وقتی که با دقت بیشتری به این موضوع نگاه میکنیم، این قضیه برایمان بیشتر معلوم میشود که یکی از اصلیترین این دلایل آشنا بودن عناوین بودهاند.
وقتی چیزی را آشنا میبینیم، رغبت یادگیری در ما کاهش شدیدی پیدا میکند.
بگذارید عین جمله کتاب را برای شما ر اینجا مطرح کنم:
بهعبارتی برای اینکه موارد مختلف برایمان قدیمی نشوند، نیاز است بهصورت جدیدی به آنها نگاه کنیم.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.