عموما وقتی از سختی انجام کار صحبت میشود، ناخودآگاه فکرمان به سراغ کارهای زمانبر با مصرف انرژی زیاد معطوف میشود.
در ادامه متنی که قرار است مطالعه کنید، عموما با تجربه شخصی نویسنده درباره انجام دادن کارهای کوچک است. این متن حاصل یک گفتوگوی درونی است که در ادامه میتوانید شاهد بخشی از آن باشید.
موضوع چیست؟
حدودا سه ماه است که ننوشتهام. عمده نوشتنم در حد پستهای کوتاهی در اینستاگرام و توییتر است.
در حالت کلی وقتی صحبت از نوشتن میشود، انتظار متن بلند یا حداقل ساختاریافتهای در فضای وبلاگ را داریم. مقیاسه نوشتن در اینستاگرام و یا توییتر با فضایی مثل وبلاگ مانند کتاب خواندن است. اینکه در جایی مقاله کوتاهی بخوانیم و با موضوعی آشنا شویم بسیار با عمیق و با برنامه خواندن متفاوت است.
به نظرم اگر کسی به دنبال خواندن و یادگیری عمیق باشد، با گه گداری مقاله خواندن یا آشنایی با مواردی در حد یک پست اینستاگرام و یا نوشتهای در تلگرام به این هدف نخواهد رسید.
این موضوع چرا برایم مهم شد؟
سوالی که از خودم داشتم این بود.
چطور میشود کسی که موضوع بالا میداند باز هم ننویسد؟
که این سوال خودش زمینهساز سوال بعدی شد
چه راهی وجود دارد که بنویسم؟
برای این راه کارهای مختلفی را امتحان کردم
مثلا برای خودم جایزه گذاشتم ولی جواب نداد. چون شروع به نوشتن نمیکردم جواب خاصی نگرفتم.
قدری به خودم سختی دادم و اساسا بدتر شد. چون باز هم میلی به انجام کار نداشتم.
اما در یک جا این موضوع برایم رتگ باخت
رسیدن به سوال درست
اصلا چرا باید بنویسم؟
وقتی این سوال مطرح شد تجربه بسیار بدی از ننوشتن داشتم. متوجه شدم که اینها مقاومت مغز من هستند تا کاری را انجام ندهم. تا بدانم هنوز راه دور و درازی در پیش است. مهمتر از همه باعث شد بدانم هنوز از کاری که میخواهم انجام دهم، میترسم.
بله ترس.ترسها تنها یک احتمال هستند و ما میدانیم ممکن است هیچ زمان این احتمال به واقعیت تبدیل نشود. ما هر روز در معرض خطر تصادف با یک وسیله نقلیه قرار داریم. در هر روز هم تصادفها ثبت میشوند و ممکن است روزی نوبت ما باشد؛ اما نمیتوانیم دیگر راه نرویم.
میترسیم چون نمیدانیم مثلا اگر فلان فعالیتی که چند ماه درگیرش بودیم نتیجه ندهد چه میشود. بعد از آن دیگران چه دیدی نسبت به ما دارند و یا هر نوع نگرانی که در پس این ترس نهفته است و ما معمولا آن را نمیبینیم.
جمع بندی
ترس را دیدم و دوباره نوشتم. شاید گاهی باید از دل عمیقترین افکار بنویسی تا این افکار قدری نظم بگیرند و درنهایت به پاسخی ختم شوند. شاید نیاز بود این کلمات را با کسانی که متنهای من را میخوانند به اشتراک بگذارم. هر چه که بود انجامش دادم و مهمتراز هر چیزی بعد از حدود ۳ ماه دوباره متنی آماده ارسال دارم.
هر چه هست ما میترسیم و انجام میدهم. اگر این کار یا هر کار دیگری ترس نداشت و همه انجامش میدانند، دیگر پاداش معنی نداشت.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.