ادامه این متن در مورد اتفاقات اخیر و همچنین پرداختن به روایتی از آزادی است. در چند روز اخیر، بنا به هر دلیلی اینترنت نداشتیم. این موضوع باعث بروز رفتارهایی شد که بد نیست نگاهی به چند تا از آنها داشته باشیم.
رفتارهایی که مربوط به یک شخص نیست و افراد بیشتری را در برمیگیرد. البته پرداختن به همه افراد از سواد من خارج است. افراد مختلف، بهصورت مختلف نسبت به این موضوع واکنش نشان دادند.
مثلا بعضی از افراد از اینکه اینترنت نیست خوشحال بودند و اعتقاد داشتند بهتر از این نمیشد از فضای مجازی دور بود. به عبارتی بهترین راهی بود که میشد ترک کرد. در ادامه با این افراد کاردارم فعلا به افراد دیگر خواهم پرداخت.
عدهای سنگ امنیت را به سینه زدند و کسانی که به وضعیت موجود را نقد میکردند؛ محکومبه خودخواهی و وطنفروشی میشدند.
در جواب به این افراد باید بگویم حتی اگر حق با شما باشد و افرادی که به این وضعیت اعتراض دارند را هر چیزی که میخواهید بنامید؛ چه کسی خسارت وارد به افرادی که ضرر کردهاند را پرداخت میکند؟
در شرایطی که بحرانی نامیده میشود چرا فقط عدهای باید خسارت ببیند و عده دیگر در قبال خسارت در امان باشند؟در طی همین چند روز، عقب افتادن را چگونه میتوان جبران کرد؟اما شاید جالبترین رفتار از افرادی بود که قصد استفاده اشتباه از این شرایط را داشتند.
افرادی که شروع به دادن پندهایی کردند که در مخیله نمیگنجد. متاسفانه در بین این افراد، کسانی بودند که خودشان را مدرس میدانند و از نبود اینترنت، فرصتی برای فروش محصولات خود استفاده کردند.
من با فروش مشکلی ندارم اما با فروش از هر راهی مخالفم. صحبتهایی ازایندست که قطعی اینترنت چه فرصتهایی را برای شما ایجاد کرد؟ اینیکی از مزخرفترین عنوانهایی بود که دیدم و شنیدم.
این موضوع مثل این است که با وزنه یکتنی در کف اقیانوس رهاشده باشی و در آخرین لحظات زندگی با خودت فکر کنی چقدر عالی، اصلا نمیدانستم با مردن، فرصت این را دارم که دیگر نفس نکشم.
بعضی چیزها مضحک نیستند بلکه باید نشست و گریه کرد برای افرادی که میخواهند هر جوری شده خوشان را در هر شرایطی مطرح کنند و برای محقق شدن این موضوع، دست به هر کاری میزنند.
اما دسته اول
دسته اولی که به دلیل اینکه یک پلتفرم اجتماعی مثل اینستاگرام را در اختیار نداشتند، خوشحال بودند و این خوشحالی عمدتا به این دلیل است که نمیتوانستند کنترلش کنند و حالا موفق به انجام این کار شدهاند.
در اینجا بهتر است به مفهوم آزادی بپردازم. البته این مفهوم مال من نیست من هم آن را از مارک منسون یاد گرفتهام.
در حالت کلی، دو نوع آزادی داریم
آزادی جعلی:
آزادی است که در آن خودمان را قرار نیست به زحمت بیاندازیم.در قالب این نوع آزادی بیشتر به سمت سرگرمیهایی میرویم که بیشتر از بقیه موارد به ما این امکان را بدهند تا از خودمان دور شویم و در یک جریان خوشی باشیم.
مثل وقتی که خودمان را سرگرم فیلم دیدن، بازی کردن و یا هر شب مست بودن و یا هر کار دیگری کنیم. در این قالب است که آزادی را در نوع جعلی خودش تجربه خواهیم کرد.
این را نباید فراموش کنیم که سرگرمی با تفریح فرق دارد و در اینجا آنقدر درگیر این سرگرمیها میشویم که کارهای اصلی خودمان را انجام نمیدهیم.
آزادی حقیقی:
این نوع آزادی از محدودیتها میآید.در دورانی به سر میبریم که گزینه های زیادی برای انتخاب داریم. در دوران پدرانمان اغلب سرگرمیها یا ورزش بود یا سینما رفتن و گهگاهی هم مشروب خوردن و چیزی کشیدن. بیشتر از این چیز زیادی نبود و اگر هم بود آنقدر همهگیر نبود.
امروزه گزینههای مختلف زیادی را در اختیار داریم. حتی برای بعضی از آنها قرار نیست حرکتی انجام دهیم و عمده حرکت حول محور یک انگشت میچرخد.
وقتی گزینه ها زیاد میشوند، حس رضایت از انتخاب به شدت پایین میآید. اگر به خاطرات پدرانمان گوش کنیم، متوجه رضایت بالای انتخابهایشان میشویم.
مثلا پدر من خاطرهای از دوران نوجوانی خودش تعریف میکرد که در دل تابستان، با دهان روزه، ۲ تا ۳ ساعت را مشغول بازی بودیم. آن هم والیبال. شما را نمیدانم اما حتی اگر قرار باشد آب هم بخورم، ۲ تا ۳ ساعت در روز گرم تابستان را به کار دیگری خواهم پرداخت.
سوال اینجاست که چقدر از این افرادی که از ترک خودشان خوشحال بودند، خودشان را درگیر آزادی جعلی (به روایت مارک منسون) کردهاند؟
عمق این موضوع را که نگاه کنیم، کلی صحبت است که باید شنیده شوند؛ اما از یک متن وبلاگ نمیشوند چنین انتظاری را داشت.
آینده چه میشود؟
در حالت کلی ما تحریم هستیم و اگر قرار باشد در کنارش هر چند وقت یکبار یکی کلید اینترنت را بزند؛ مگر میشود کار کرد؟
در طی همین روزها هفته کتاب را در پیش داشتیم که بنا به مناسبت، عده زیادی میتوانستند در این شرایط کسبوکار خوشان را رونق دهند. البته این حرف برای کسانی است که در این حوزه فعال بوده اند.
شاید آینده این انگیزهای که در فضای آنلان هست را شاهد نباشیم.
صحبتهای گفته شده از جنس نقهایی هستند که حاصل گفتوگو و دغدغههای مشترک با دوستان یا همکاران بود و باید زده میشدند.
هیچ دیدگاهی نوشته نشده است.